من هشتمین آن هفت نفرم...

من هشتمین آن هفت نفرم...

پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است.

کوله بار

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سگ اصحاب کهف» ثبت شده است


وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ ۚ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ ۖ 

وَکَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ ۚ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا.

و آن‌ها را بیدار پنداری و حال آن‌که در خوابند و ما (برای رفع خستگی)

 آنان را به پهلوی راست و چپ می‏گردانیدیم و سگ آن‌ها دو دست بر در آن غار گسترده داشت،

و اگر بر حال ایشان مطلع شدی از آن‌ها گریختی و از هیبت و عظمت آنان بسیار هراسان گردیدی.

And you would think them awake, while they were asleep. 

And We turned them to the right and to the left, while their dog stretched his forelegs at the entrance.

 If you had looked at them, you would have turned from them in flight and been filled by them with terror.

سوره ی کهف- آیه ی 18



من هشتمین آن هفت نفرم.
۲۴ خرداد ۹۳ ، ۰۲:۲۲ ۰ جای پا


سگ اصحاب کهف از غار بیرون آمد تا تجربه شگفتش را با مردمان در میان بگذارد.

می خواست بگوید که چگونه سگی می تواند مردم شود! اما او نمی دانست که مردمان به سگان گوش نمی دهند، حتی اگر به زبان آدمیان صحبت کنند.

سگ اصحاب کهف، زبان به سخن باز کرد اما پیش از آنکه چیزی بگوید، سنگش زدند و چوبش زدند، رنجور و زخمی اش کردند.

سگ اصحاب کهف گریست و گفت: من هشتمین آن هفت نفرم. با من این گونه نکنید... آیا کتاب خدا را نخوانده اید؟... آیا نمی دانید پروردگار از من چگونه به نیکی یاد می کند؟

هزار سال پیش از این خوی سگی ام را کشتم و پلیدی ام را شستم، امروز از غار بیرون آمدم که بگویم چگونه سگی می تواند به آدمی بدل شود، اما دیدم که چگونه آدمی بدل به دام و دد شده است.

دست هایی از خشم و خشونت دارید، می درید و می کشید. دندان تیز کرده اید و جهان را پاره پاره می کنید. این سگ که آن همه از او نفرت دارید، نام من است اما خوی شماست!

سگ اصحاب کهف گفت: آمده بودم از تغییر برایتان بگویم. از تبدیل، از ماجرای رشد و از فراتر رفتن. اما می بینم که شما از تبدیل، تنها فروتر رفتن را بلدید، سقوط و مسخ را.

با چشم های اعتیاد به جهان نگاه می کنید و با پیش داوری زندگی. چرا اجازه نمی دهید تا کسی پلیدی اش را پاک کند و نجاستش را تطهیر.

چرا نیاموخته اید، نیاموخته اید که به دیگری گوش دهید. شاید دیگری سگی باشد، اما حقیقت را گاهی از زبان سگی نیز می توان شنید!

سگ اصحاب کهف به غارش بازگشت و پیش خدا گریست و از خدا خواست تا او را دوباره به خواب ببرد.

خدا نوازشش کرد و سگ اصحاب کهف برای ابد به خواب رفت...

 عرفان نظرآهاری



من هشتمین آن هفت نفرم.
۲۱ خرداد ۹۳ ، ۲۳:۱۵ ۲ جای پا